دغدغه های گنگ خاکستری 5

  ٩- حاصل این دغدغه ها، غم گنگی است که بر دل و جان آدم وارد می شود؛ دغدغه هایی که نه برای آنها جوابی و نه از آنها گریزی است. فقط بعضی وقتها در خلوتی، نمازی، سجده ای و یا با صدایی، بی بهانه گریه می کنی. خسته و درمانده از یافتن آن که آن را گم اش کردی! سیر که گریه کردی دلت آرام می گیرد. حالا: نقطه …
ادامه مطلب

دغدغه های گنگ خاکستری 4

  ٦- دلتنگی های هر روز دم دمای غروب برای چیست؟! عصرهای جمعه، عصرهای جمعه، دلتنگی، دلتنگی؛ بیداد می کند. دل اگر زبان داشت ناله می کرد، فریاد می کرد. دلتنگی های ناخواسته بی بهانه گاه و بی گاه برای چه؟! و از کجا؟!  ٧- از «خوشمزه ها» و «شیرینی ها» فقط اسمی باقی مانده و گرنه مصرف آنان نه حال را خوش می کند و نه کام را شیرین. …
ادامه مطلب

دغدغه های گنگ خاکستری 3

  ٣- اصلاً من که هستم؟! «من» یعنی چه؟! حقیقت «من» چیست؟! وقت خواب، وقت بی هوشی چه می شود که دیگر «من» نیست؟! احساس می کنم که «من» یعنی آگاهی در فضای خالی و بلا تکلیف و سرگردان! حافظ راست می گفت که: از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود!  نه می توان فهمید و نه می توان کناری نشست و بی خیال بود و این یعنی دغدغه. …
ادامه مطلب

دغدغه های گنگ خاکستری 2

  ٢- تا مرحله ای در زندگی، گذشت زمان خوشآیند است: آمدن عید؛ گذشت یک سال؛ چرا؟! برای چه؟! در آینده چه خبر است؟! در آینده منتظر چه هستیم؟!  ولی بعد از گذر از آن مرحله، شاید بعد از٦٠ سالگی، انتظار منتفی نمی شود ولی دلهره و نگرانی گنگی به آن علاوه می شود، انتظار چه چیزی را در پیش رو داریم؟! اگر خبری در پیش  نیست، پس این حسّ …
ادامه مطلب

دغدغه های گنگ خاکستری 1

  «بنی آدم» مشترکاتی دارند که با شناخت آنها، می توان حرف هایی داشت که به کار همه ی آنان بیاید. از  جمله ی آنها، دغدغه های گنگ و سوالهای بی جوابی است که در تنهایی های حتّی کوتاه مدّت و در طول شبانه روز سراغ او می آیند: دغدغه های گنگ خاکستری: ١- اصلاً زندگی یعنی چه؟! ما از کجا آمده ایم؟! این همه هیاهو برای چیست؟! که چی؟! …
ادامه مطلب