با وجدان حضور خدای متعال در موطن نفسم و محیط برآن، من می یابم که حقیقت الهیه ی بی نشانی برمن احاطه دارد که فقط می توانم بگویم هست امّا نمی توانم بگویم چیست؛ لقایی که گفته می شود همین است.
و امّا آثار مواجهه باخدای متعال در نفس آدم، انفعال هایی در نفس اوست:
اول: "حیرت" ؛ به آدم حیرت دست می دهد چون اصلاً آنچه را که می یابد نمی تواند بگوید چیست، فقط می تواند بگوید هست.
دوم: " ذلت" ؛ به آدم ذلت دست می دهد چون خدای متعال به هر جلوه ای که خودش را تعریف کند، عظیم است و مواجه شدن انسان با عظمتی که حدی برای آن نیست، ذلت است.
سوم: " محبت" ؛ آدم نمی فهمد چرا، ولی بی بهانه از شدت محبت به او گریه می کند. نمی داند چرا، ولی با همه ی ذلت اش در آستانه ی او، مشتاق اوست، نسبت به او ولع دارد.
و بعد: همه ی وجودش را "سکینه" و "سکوت" پر می کند.
اینها نشانه های معرفت هستند.
اللهمّ بحقّ محمّدٍ و آل محمّدٍ صلّ علی محمّدٍ وآل محمّدٍ واجعَلنا فیهم و لَهُم بحقّ محمّدٍ و آل محمّدٍ.