متن و فایل صوتی ترکیب بند میرزا حبیب خراسانی

ترکیب بند میرزا حبیب خراسانی.mp3

 

متن ترکیب بند میرزا حبیب خراسانی

 

یا من هو مظهر العجائب
یا من هو مظهر الغرائب
یا من هو منجز المواعید
یا من هو منجح المطالب
یا من هو قاتل الطواغیت
یا من هو قامع الکتائب
ای تیغ تو همچو برق لامع
وی تیر تو چون شهاب ثاقب
در وصف مدایح تو عاجز
صد صابی و صد هزار صاحب
در نعت فضایل توابکم
صد صابر و صد هزار صائب
یا من هو دافع البلایا
یا من هو عالم العواقب
جانم بلب آمد از اعادی
روزم بشب آمد از نواصب
قد ذاق من العدی الاحبا
فی غیبه ابنک المصائب
بر جان ضعیف ما به بخشا
یا من هو طالب و غالب
برگیر بدست تیغ و بگذار
بر دست مهین امیر صاحب
پور تو که در همه عوالم
بر مسند امر تو است نایب

یک بوسه بزن بچشم مستش
آن تیغ دو سر بده بدستش

بر بند میان بذوالفقارش
بگشا گره از میان کارش
هر آیت و منقبت که داری
در پیش بنه به یادگارش
یکسر بگشا ز پیچ و تابش
رخساره بشوی از غبارش
برگیر ز خواب صبحگاهان
آن نرگس مست پر خمارش
بردار ز چهر مهر سیما
آن زلف پریش بیقرارش
این دور فلک به پیچ تا روز
گردد شب تار انتظارش
بنشان به سریر اقتدارش
بفرست به صف کار زارش
گر چرخ سرش ز حکم پیچد
از بنده مجره کن مهارش
بر عکس توالی ار زند دور
معکوس نما ره مدارش
از شرق عنان خور بگردان
از جانب غرب سر برآرش
قلابه چرخ را فرو پیچ
تا سیر کند باختیارش
آن گل که خزان و دی نکرده است
پژمرده عذار چون بهارش
آن ماه دو هفته ای که از عمر
افزون شده سال از هزارش

برنا و جوان چون عقل پیر است
شیر است نه بلکه شیرگیر است

ای چرخ کهن بطلعت نو
از روی تو مه گرفته پرتو
بندی ز کمند تو مجره
نعلی ز سمند تو مه نو
از حزم تو شد زمین گرانبار
و ز عزم تو شد فلک سبک رو
در بزم  سراید از تأنی
ور رزم نماید از تک و دو
حزمت بزمین که این چنین باش
عزمت بفلک که آنچنان رو
چرخ ارنه بکام تو زند دور
گامی بزن و ببام او شو
آن داس هلال وار برگیر
این خوشه نارسیده بدرو
چندانکه بلا به پیر دهقان
افسون کندت بحیله مشنو
از شمع هلال دور کن نور
و ز مشعل خود فرو نشان ضو
ای چاکر درگه تو قیصر
وی بنده حضرت تو خسرو

جان بر لب و دل بجان رسیده
این کارد باستخوان رسیده

شمشیر تو در غلاف تا کی
گیتی بتو در خلاف تا کی
آن خال بزیر زلف تا چند
وین نافه نهان بناف تا کی
اکسیر نمط نهفته تا چند
سیمرغ صفت بقاف تا کی
این ذلت و انکسار تا چند
وین محنت و اعتساف تا کی
از دشمن و دوست طعنه تا چند
این فرقت و اختلاف تا کی
در دین نبی خلاف تا چند
از راه حق انحراف تا کی
از اهل دغا تقیه تا چند
بر کفر خود اعتراف تا کی
نادیده رخت بگرد این کوی
چون کعبه همی طواف تا کی

از دیده مردم ارچه دوری
در مردم دیده عین نوری

مهر رخ تو نهفته تا چند
راز دل ما نگفته تا چند
آن نرگس نیم خواب مخمور
چون بخت حبیب خفته تا چند
آن مهر وفا به ابر تا کی
زان بدر صفا گرفته تا چند
در سینه دل حبیب بی دل
از آتش هجر تفته تا چند
بگذشت هزار سال افزون
در پرده مه دو هفته تا چند
روی تو ندیده و آستانت
هر صبح مژه نرفته تا چند
گفتی و شنفتی و ندیدیم 
این گفته و این شنفته تا چند

روی تو تمام تر ظهوری است
نادیدن دیده از قصوری است