کمی توضیح اینکه:
حقیقت و باطن دین و آئین الهی و حتی ظاهر آن یکی بیش نیست:
از تعبیر دو بخش دین به اصول و فروع، می توان فهمید که دین - که پیام نبوت پیامبران الهی به مردمان است ـ همچون خود نبوت، به درخت تشبیه شده؛ از این رو برای آن ریشه ها (اصول) و شاخه ها (فروع) در نظر گرفته شده است؛
و چنین است که دین و آئین الهی که بیان چند و چون بندگی مطلوب و محبوب از سوی بندگان اوست، همیشه یک اسم و یک حقیقت داشته است:
«اسلام»؛
زیرا:
از مقتضیات جلالت شأن حق تعالی و از صفات او «لا یتغیر» بودن او و از جلوه های آن، ثابت بودن محبوب ها و مبغوض های اوست.
از حبیب علی الاطلاق و ولیّ علی الاطلاق بودن محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و نفسِ نفیس او، علی مرتضی و اهل بیت طیّب و طاهر آن دو صلوات علیهم اجمعین؛ اینکه حقیقتشان، حقیقت هر خیری، از جمله حقیقت دین الهی است؛ رفتارشان، همان آئین و دین محبوب و مورد رضای الهی از آداب و سنن و احکام آن؛ لذا:
معرفتشان، معرفت داشتن به معارف دین از اسلام، ایمان، تقوا، و یقین می باشد.
و چنین است که در همة ادیان به ظاهر متفاوت، تعریف توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد یک تعریف و دعوت به آنها یکسان، و عناوین فروع دین هم یکسان، ولی در بعضی احکام آن بنا به مصلحت متفاوت بوده است.
و از جمله معارف اصلی و ثابت در همه آنها، تعریف اختیار بنده در افعال خود و چند و چون حضور حق تعالی در آن می باشد.
و حال آنچه در بالا آمده، مکتوب در تورات به نقل از امام باقر علیه السلام است، و آنچه پس از آن آورده می شود به نقل از حضرت ثامن ضامن امام رضا علیه السلام، و یکی از چندین حدیث در همین معناست: