وصف آنان علیهم السلام ، و تکلیف ما:
از خیثمه نقل شده که گفت: امام صادق علیه السلام به من فرمودند:
"يا خيثمة نحن شجرة النبوة، وبيت الرحمة، ومفاتيح الحكمة، ومعدن العلم، وموضع الرسالة، ومختلف الملائكة، وموضع سر الله، ونحن وديعة الله في عباده، ونحن حرم الله الاكبر، ونحن ذمة الله، ونحن عهد الله، فمن وفي بعهدنا فقد وفى بعهد الله، ومن خفرها فقد خفر ذمة الله وعهده"؛ (كافي۲۲۱:۱)؛
ای خیثمه!
ما شجره نبوتیم؛
یعنی: خبر دادن حق تعالی از علم و حکمت و احکام الهی زندگی، خبر دادن از ما و حقیقت ما و آئین ماست؛
ما خاندان رحمتیم؛
یعنی: رحمت واسعه حق تعالی که انگیزه خلقت خلایق است، حقیقت ماست؛
یعنی: انگیزه الهی در خلقت و شریعت مائیم که خواسته (مشیئت) حق تعالی هستیم.
کلیدهای رهیافت به معارف اصلی و اساسی در مجموعه معارف الهیه مائیم؛
یعنی: معرفت آنان علیهم السلام همان حکمت الهی است؛ چرا که: حقیقت الهی منتشر در خلقت و شریعت ایشانند، که محبوب بالذات حق تعالی و مطلوب او هستند.
سرچشمه علم مائیم؛
یعنی: حقیقت نورانی لایزال علم فعلی حق تعالی، درخشش وجود ما و پرتو آن است.
جایگاه خبر رسانی از حق تعالی مائیم؛ یعنی: اولا مأمور به رساندن پیام الهی به دیگران مائیم؛
ثانیا: آن پیام، ولایت و دیانت ماست؛
محل آمد و شد ملائکه مائیم؛
چون: ایشان سلطان در همه عوالم الهی، از جمله عالم ملکوتند؛ لذا: ملائکة الله که کارگزاران عالم ملکوتند، کارگزاران ایشانند که سلطان عالم ملکوتند؛
جایگاه راز خدا مائیم؛
یعنی: منزل و مسکن و مکان آن حقیقت الهیه خلق اول که حقی و خیری جز آن نیست، روح و قلب مطهر آنان است؛
آن امانت الهی در بندگان و نزد آنان مائیم؛
یعنی: امانتی که حق تعالی آن را به مکلفان از آفریدگان خود سپرده و تأکید در حفظ و رعایت آن فرموده، و آنان اولا مسئول از آن هستند؛
بزرگ ترین حرم الهی مائیم؛
یعنی: آن جا که خدای متعال بیش و پیش از هر جایی دیگر در افعال خود، جلوه فرموده و حضور خود را اعلام می فرماید، مائیم؛
این بیان دیگری از تعبیر «محال معرفة الله»؛ (زیارت جامعه کبیره)؛ در مورد آنان علیهم السلام است.
مائیم آن عهد و پیمان الهی، که هر که به آن وفا کرده و به آن پای بند بوده و ادا کرده باشد، به عهد و پیمان الهی وفا کرده، و هر که آن را شکسته و زیر پا انداخته باشد، عهد و پیمان الهی را شکسته و زیر پا انداخته.
کمی توضیح این که:
«ذمه» و «عهد» هر دو قریب المعنی و به معنی پیمان و قول و قرار هستند. و جان کلام در این مورد این که خدای متعال ما را در رابطه با خودش در باره اهل بیت علیهم السلام متعهد و مسئول قرار داده؛ رعایت و اطاعت توأم با محبت آنان؛ بودن با آنان و برای آنان؛
اما ما:
ما معتقدیم آنان حقند؛
لذا: در بعضی از عزاهای آنان؛ مانند: محرم و فاطمیه، مشکی پوشیده و در عزاداری ها شرکت می کنیم،
ولی با این همه برای خودمان و پی کار خودمان هستیم؛
برای خودمان زندگی می کنیم، و در مشکلات مان هم سراغ آنان رفته و آنان را وسیله حل مشکل مان قرار می دهیم؛
یعنی: ما آنان را در کنار زندگی خود، برای خودمان و رونق زندگی خودمان می خواهیم؛ به بهانه این که خادم باید حل مشکلاتش را از اربابش بخواهد؛ که البته و صد البته درست است؛ ولی ما که در خدمت آنان، و زندگی ما که برای آنان نیست؛ و عملا رفتار ما عکس آن را بیان می کند.
ما داریم فارغ از آنان برای خودمان زندگی کرده ؛ خر خود را می رانیم ، و به این دلیل است که حالا پا درگل مانده ایم.
گاهی در باطن خود، از خود سوال داریم که: چرا من به جایی نمی رسم؟!؛ سعی در بجا آوردن شرعیات و اجتناب از محرمات که دارم؛ پس: من باید چه کنم که نمی کنم؟!
این ها درست؛ ولی این زندگی بی صاحب است؛ «ولی امر»ی را که خدای متعال فرموده ندارد؛ آن صاحب کار خدایی را کم دارد؛
قافله زندگی ما آن قافله سالار الهی را ندارد، و چنین است که به جائی هم نمی رسد؛ لذا به قول معروف، چنین است که: این قافله تا به حشر لنگ است: یاعلی.