چند روز بعد از نیمه شعبان

 

چند روز بعد از نیمه شعبان؛ سری به خودمان بزنیم؛
 از رنجی که می بریم،و دردی که داریم و نمی دانیم

سدیر صیرفی گوید ، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند:

« إنّ في صاحب هذا الأمر لشبهاً من يوسف . فقلت : فكأنّك تخبرنا بغيبة أو حيرة ؟ فقال : ما ينكر هذا الخلق الملعون أشباه الخنازير من ذلك ؟! إنّ إخوة يوسف كانوا عقلاء ألبّاء أسباطاً أولاد أنبياء دخلوا عليه فكلّموه و خاطبوه و تاجروه و راودوه و كانوا إخوته و هو أخوهم لم يعرفوه حتى عرّفهم نفسه و قال لهم : أنا يوسف ، فعرفوه حینئذ »:

(به راستی که در صاحب این امر (امام عصر علیه السلام) شباهتى با یوسف می باشد . عرض کردم: گویا ما را به غیبت و حیرتی خبر می دهید ؟  فرمودند: این نفرین شدگان خوک گونه چرا آن را نمی پذیرند ؟!  همانا برادران یوسف با این که عاقل و خردمند و فرزندان و زادگان  پیامبران بودند بر یوسف وارد شدند ، با او سخن گفتند و گفتگو کردند و با او خرید و فروش کردند و آمد و شد داشتند و او برادر شان بود با این همه او را نشناختند تا اینکه او خودش را معرفی کرد و گفت: من یوسفم ، در این هنگام بود که انان او را شناختند).

 « فما تنكر هذه الأمّة المتحيرة أن يكون الله جلّ و عزّ يريد في وقت من الأوقات أن يستر حجّته عنهم ، لقد كان يوسف إليه ملك مصر و كان بينه و بين أبيه مسيرة ثمانية عشر يوماً فلو أراد أن يعلمه بمكانه لقدر على ذلك و الله لقد سار يعقوب و ولده عند البشارة تسعة أيام من بدئهم إلى مصر» :             

(پس چرا این امت سرگردان انکار می کند که خدای  عزوجل بخواهد د ر وقتی از اوقات حجت اش را از  ایشان پنهان سازد؟! يوسف سلطنت مصر را در اختيار داشت و بين او و پدرش هجده روز راه بود. اگر خدای مي خواست مکان يوسف را بنماياند، بر اين قدرت داشت. به خدا قسم يعقوب پس از شنيدن بشارت يوسف، همراه با پسران خود راه هجده روزه را در نه روز طي کرد).


«فما تنكر هذه الأمّة أن يكون الله يفعل بحجّته ما فعل بيوسف و أن يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الأمر يتردّد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتى يأذن الله له أن يعرّفهم نفسه كما أذن ليوسف حين قال له إخوته : ءَإنك لأنت يوسف؟ قال : أنا يوسف»:

(پس چرا این امّت انکار میکند که خدای عزوجل با حجّت خود، همان کاری را بکند که با یوسف کرد و این در حالی است که آن صاحب مظلوم شما (صاحب الزمان علیه السلام)، که حقّش مورد انکار قرار گرفته ؛ (یعنی )صاحب این امر میان آنان آمدوشد مى ‏کند و در بازارهایشان گام بر مى‏ دارد و قدم بر فرش هایشان می گذارد و آنان او را نمى ‏شناسند تا زمانى که خدای او را اجازه فرماید که خودش را به آنان معرفى کند آن گونه که به یوسف اجازه فرمود ؛ هنگامى که برادرانش گفتند: آیا به راستی که تو یوسفى؟ پاسخ داد :  آرى من یوسفم )؛(الغیبه النعمانی : ۱۶۳).

حال که چنین است ،آیا آن لحظه های طلایی حضور وجود مبارک ایشان را در محل کار و یا خانه خود یافته و احساس کرده اید؟ اگر نه ؛ پس این چه  معرفت و چه ایمانی است که دیوار به دیوار انکاری است که در روایت از آن یاد فرمودند؟!