روزهای بعد از نیمه شعبان
یک بار دیگر بدر در برکه
"بدر"؛ یعنی: ماه تمام؛ و "ماه" در عرف ما، یعنی خیلی زیبا؛ پس: بدر به زبان ما؛ یعنی حسن تمام و خیلی قشنگ . و "برکه": آینه ی کوچک ذهن و دل من؛ خیال خام من.
سرورم! راستش را بگویم من در نیمه شعبان منتظر ظهور شما نبودم، اما منتظر حضورتان چرا. به همین دلیل است که دلم می خواست کاش هر روز و همیشه نیمه شعبان بود. فرموده اند که اگر مومن فضیلت ماه رمضان را می دانست، آرزو می کرد که همه ایّام سال ماه رمضان بود. اما راستش را بگویم من که نمی توانم روزه بگیرم دلم نمی خواهد همه ی ماه های سال ماه رمضان باشد، ولی دلم می خواهد هر روز نیمه شعبان بود ولی غروب نداشت. غروب نیمه شعبان اندوه ناامیدی و چشم انتظاری، بدجوری بغض گلوی آدم می شود.
سرورم! من به هر کس که گوش به حرفم داشت گفتم که بیایید به حضور شما توجّه کنیم، و از حضور شما پاسداری کنیم. اما یا گوش نکردند و یا در عمل تاب نیاوردند و رفتند. حالا اوضاع آن قدر خراب شده است که به من ضعیفِ رو سیاه می گویند: سایه تان بر سر ما مستدام! حالا با این اوضاع و احوال، احوال ما چه خواهد شد؟! خدای متعال و شما می دانید.
به آنان گفتم: مگر یک بچّه شیعه تردید دارد در این که شما آقا و سرور وما رعیّتیم. بیایید به همین واقعیّتی که هست متذکّر بوده و مقیّد باشیم؛ خود را از آن شما دانسته و شما را صاحب کارِ خود بدانیم و به این ترتیب برای شما نفس بکشیم و زندگی کنیم.
به آنان گفتم: بیایید صادقانه به شما سلام بدهیم؛ حال به هر دلیلی مانند بعد از نمازها و یا انواع زیارت ها، به شما عرض سلام می کنیم، بیایید صادقانه بگوییم که سلامتی و تسلیم ِهر چه داریم، از ما تقدیم محضر مبارک شما. گمانم این است، یک سلامِ صادقانه از ما و یک جواب مهربان از شما ، برای دنیا و آخرت ما کفایت می کند. ولی ... «حُقّه ی مِهر به آن مُهر نشان است که بود» مگر آنکه خدای متعال و شما رحمی به حال ما کنید.
یا ارحم الرّاحمین