بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله ربّ العالمين
وصلّى الله على محمّد وآله الطّاهرين
١.اصل در تشريع دين وتعليم وتربيت درآن، معرفت خداى متعال است. معرفت خداى متعال يافتن خود خداى متعال است، نه داشتن اطّلاعات نسبت به او ويا اثبات بودن او، ويا به گونه اى تصوّر او؛ كه ذهنيّات ما مخلوق ما هستند، نه خالق ما.
٢.در كائنات آن چه ديده مى شود، درپرتو نور خورشيد ديده مى شود. وهر چيزى كه در آن نورى باشد از خورشيد گرفته است. وهمچنين است دررابطه با خداى متعال : همان گونه كه هرمخلوقى وجود وموجوديّت خود را از خداى متعال دارد، نورانيّت معرفتى وعلمى خود را نيز ازاو دارد. واوّلين نكته دراين امر اين است: آن چه در طبيعت ديده مى شود، به خورشيد ديده مى شود، نه آن كه خورشيد توسّط ساير اشياء ديده شود. به فرموده امام صادق عليه السّلام:
« بِهِ تُعْرَفُ الْمَعَارِفُ لَا بِهَا يُعْرَف» (آن چه شناخته مى شود به او(خداى متعال) شناخته مى شود نه آن كه او به ديگران شناخته شود . تحف العقول: 245 از امیرالمومنین علیه السّلام )
٣.جايى نيست كه حضور خداى متعال درآن جا نباشد؛ پس: در هر جايى ، از درون وبيرون نيست الاّ اين كه محضر خداى متعال است وما در محضر ومشهد او هستيم؛ در حالى كه اورا نمى توانيم ببينيم، ولى توسّط او ديده مى شويم. اين نكته وتوجّه وتذكر به آن، شاه نكته نيل به معرفت الله است، و هر كسى در تربيت دين الهى به جايى رسيده، با التزام به اين تذكّر بوده است.
٤.مهمترين موردى كه درپرتو معرفت خداى متعال، براى انسان شناخته مى شود، خود اوست: انسان بدون شناخت خود نمى تواند خود وزندگيش را آن طور كه اقتضاى شأن و وظيفه اوست تدبير وتنظيم كند؛ لذا: تذكّربه خداى متعال، معرفت اورا به دنبال خواهدداشت، ومعرفت او، معرفت النّفس را. وچنين است كه نتيجه نسيان وفراموشى حق تعالى نسيان وفراموشى خود خواهد بود:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »
(ومانند كسانى نباشيد كه خداى را فرموش كردند ، وخداى آن هارا به خودشان فراموشاند.آنان همان تباه كارانند. الحشر: ١٩﴾
واين همان معنايى است كه در حديث شريف زيرفرموده اند:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(هركس خودش را شناخت،كسى است كه پيش از آن پروردگارش را شناخته است. مصباح الشريعة : ۱۳ امام صادق علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله) ،توضیح این که «قد» بر سر فعل ماضى آن را ماضى بعيد مى كند .