کمی توضیح در باره ی فصل ششم
توضیحات و مستندات این فصل کم نیست ولی با این همه این «کمی» هم شاید کمکی در فهمیدن بیشتر و کاربردی کردن آن بوده باشد:
١- آن چه در فرهنگ کتاب و سنّت «قلب» و «روح» گفته شده است، دو اسم برای یک مسمّی است.
٢- قلب صنوبری در سمت چپ سینه، نقطه ی کانونی اتّصال روح به تن می باشد.
٣- لذا: آن چه همین عضو صنوبری را متاثّر کند در پهنای روح ما نیز گسترده می شود.
٤- قلب و روح در هر کسی گنجینه ی معانی و معارفی است که او از عوالم گذشته، خودبا خود به اینجا آورده است: از عالم ارواح و عالم ذر و از مشاهدات خود در انتقال از پشت پدران وبه رحم مادران.
٥- لذا: متکلم شدن او، متکلم شدن به این همه فهم و معرفت و علم است و شنوا شدنش، شنوا شدن به معارف و علومی است که از گنجینه ی قرآن و عترت می تواند بشنود و بینا شدنش، تواناشدنش برای دیدن حقایق پس و پشت وقایع است؛ لذا: ارزشمند ترین اتفاق در حیات دنیوی انسان زنده شدن دل و گویا و شنوا و بینا شدن دل است و در عوض بدترین نکبت و نگون بختی او در کوران سیاهی زشتی ها، مبتلا شدن او به کری، لالی و کوری آن است: صمٌّ بکمٌّ عمیٌّ.
کمی توضیح در باره ی فصل ششم- قسمت دوم
راههای زنده شدن دل به وسیله ی قرائت و تلاوت کلام الله به طور مفصّل در کتاب «غرائب قرآن و قرناء آن»آورده شده است و اینجا به مناسبت و ضرورت به اختصار گفته می شود:
«قرائت» برای شنواکردن باطن و قلب و روح انسان است و «تلاوت» برای گویا کردن آن.
برای «قرائت» آن گونه که از آیات و روایات فهم می شود در هنگام خواندن قرآن و نماز و گفتن اوراد و اذکار اینگونه عمل می شود:
بدون اعتنا به معانی الفاظ به صورت و صوت الفاظ که از دهانتان خارج می شود توجه کنید با این کار ذهن آشفته، تمرکز یافته و حضور قلب ایجاد می شود. این کار آثار خاص خود را دارد که جهت پرهیز از تلقین و پیش داوری و تصویر سازی ذهن شما، از گفتن آن خود داری می شود.
این روش را می توان با ادای الفاظ و عبارات و آیات به سمت و سوی قلب تکمیل تر انجام کرد؛ قلب در سینه انسان به مثابه کعبه در بیرون از ماست.
اما برای «تلاوت» که به معنی در پی آمدن است، تصوّر کنید که هنگام ادای الفاظ و آیات آنها از قلب بیرون آمده و از دهان خارج می شوند.
راهی دیگر که جامع تمام فواید قرائت و تلاوت برای زنده شدن دل و معنا دار کردن باطن خود و اعمال می باشد آن است که: در موقع عبادت –خصوصاً – و یا درهر حال، وجود مبارک امیرالمومنین علیه السّلام را و یا هرکدام از اهل بیت علیهم السّلام خصوصاً امام عصر علیه السّلام را در خود حاضر داشته باشید و در واقع به حضور ایشان در خود توجه کرده که معظّمٌ له از فرق سر تا کف پا در ما حضور دارند. وجود مبارک امام علیه السّلام حقیقت منتشر و حاضر در همه جا هستند، هو مَعَکُم اَینَما کنتُم (حدید:٤) و آنگاه با حضور ایشان و با ایشان الفاظ را ادا کرده و اعمال خود را انجام دهید. با توجّه به حضور ایشان در موطن نفس – اولاً – حضور قلب ایجاد شده و سپس در صورت مواظبت و مداومت به آن؛ دل طهارت یافته و زنده می شود و گویایی و شنوایی و بینایی از دست رفته را باز می یابد: مداومت به این توجه و حضور، انسان را خلیل ایشان می کند، یعنی هیچ جای خالی در موجودیّت انسانیِ انسان باقی نمی ماند مگر آن که از حضور با محبّت وجود مبارک ایشان پر می شود و زهی سعادت. آنان که خلیل الله شدند، این چنین عمل کردند: خلیل الله را خلیل خود قرار دادند. این چنین است که حیرتِ معرفت و شیرینیِ محبّت وامنیّتِ ولایت دل و جان را پر می کند. «ذوق این باده ندانی به خدا تا نچشی»