کمی توضیح در باره ی فصل چهل و دوم
حقیقت وجود و حیات، محبّت است؛ محبّت خدای متعال به حبیب خود؛ لذا: زندگی کردن با محبّت حبیب خدای متعال و احبّاء او، زندگی کردن بر مبنای درست و بر بستر حقیقت آن است.
چنین زیستنی، دل را آرام و کام را شیرین و نفس را سیر و سیراب از مطلوب و محبوب فطری می کند. حال اگر چنین عاطفه و احساسی در کشاکش مشکلات و مشقّات زندگی در انسان بوده باشد، از طرفی تحمّل آنها را برای او قابل تحمّل و آسان و چه بسا گوارا کرده و از طرفی دیگر با توجه به تلاش قلبی برای حفظ عاطفه و آن محبّت الهی، مجموعه این فرآیند را تبدیل به عبادتی می کند که از مهمترین آثار آن عمیق تر و بیشتر و نهادینه تر شدن آن محبّت در انسان است؛ محبتّی که ضامن معیّت محب با محبوب در دنیا و آخرت است.
جان کلام و خلاصه مرام ونقطه ی استقرار در مطلوب ترین حالت در زندگی همین است . کسانی که به دنبال معنا و معرفت در زندگی هستند و به دنبال نزدیک ترین و بهترین و موثّرترین مواظبت و مراقبت برای معنا دار کردن آن و حضور قلب و دوام آن ، به همین قاعده باید عمل کنند .