کمی توضیح در باره ی فصل بيستم
موجودیّت ما با مالکیّت ما تحقّق می یابد : مالکیّت وجود و سپس لوازم آن ازحیات ، عقل و قدرت . ظهور و بروز این مالکیّت، امیال و خواسته های انسان می باشد؛ پس اگر خواسته باشیم این موجودیّت و منیّت را تضعیف کنیم بایستی پایه های این مالکیّت را سست کنیم با دانستن و باور داشتن این نکته که ما – اصلاً – از آن خودمان نیستیم، بلکه از آنِ مالکی هستیم که همه ، ندار و فقیر درگاه او هستند ؛ پس آنگاه خود را تسلیم کردن (اسلام) و مسلمان شدن سپس با او انس گرفتن ؛ او را مونس خود قرار دادن و انسان شدن. به قول آنکه گفت :
هزار ساله ره ست از تو تا مسلمانی
هزار سال دگر تا به حد انسانی
مصداق اوّل و اعلای آن انسان که در خلقت خدای متعال در احسن تقویم الاهی است ،وهمه ی وجودش انس با خدای متعال و نسیان ما سوای اوست ، وجود مبارک نبیّ اکرم و اوصیاء معصومین او علیهم السّلام می باشند.(مرأه الانوار مشکاه الاسرار /١٢٥)
و«اسلام» و «تسلیم» دین و آئین آنان می باشد . وشقی انسانی است که نسبت به حق تعالی و اهل او نسیان یافته و با ما سوای آنان انس گرفته ، همان است که در اسفل سافلین جای دارد.(همان)
آیا نشنیدید که در امم گذشته از وجود مبارک امام زمان علیه السلام به عنوان «پسر انسان» یاد شده است؟! فرزند حبیب و محبوب خدای متعال؛ مرید و مراد و انیس و مونس و مخاطب او.