کمی توضیح در باره ی فصل اول
١- مولّفه های خوش بختی، دغدغه ها و نیازهای فطری انسان هستند؛ لذا هر نظام آئینی و یا اجتماعی که بتواند جوابگوی وجدانی و نفسی – نه خیالی و ذهنی– این دغدغه ها و نیازها باشد، همان آئینِ بر حقِّ فراگیر در عالمِ انسانی است.
برملا شدن پوچی مکاتب انسانی و ناتوانی آنها در فرهنگ و تمدّن بشری، در اواسط قرن بیستم، در مغرب زمین، سببِ اظهار پوچی و هیچ در هیچ بودن زندگی، در آثار روشنفکران و هنرمندان مغرب زمین شد. متفکّران و شاعران و هنرمندان هر قومی، زبان گویای آن قومند. پدیدار شدن این معنا در فرهنگ و تمدّن یونانی – مسیحی مغرب زمین، پدیدار شدن ناتوانی آن فرهنگ و تمدّن در فهم معنای الاهی زندگی و انسان و معنادار کردن آن بود. خوی جهان خوارگی در آن تمدّن و مدنیّت بازتاب رفتار متناسب با معنای درون آن است.
غفلت آفرین بودن تمام اجزاء و عناصر در آن تمدّن زائیده ی همین باطن و معنا است. غفلت از حق و اصل و اهل آن، عنصر اصلی در ذات آن فرهنگ و تمدّن است. اظهار این معنا توسّط نیچه (م: ١٩٠٠م) که «خدا مرده است» در واقع اعلام فقدان معرفت و تذکّر نسبت به خدای متعال در اصل آن فرهنگ و تمدّن است و این همه غیر آن است که در فرهنگ الاهی احمدی ماست.
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله محمّد وآله الطّاهرین
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
(حافظ )
٢- در عُرف انسانی مقوله های معنوی، مفاهیم ذهنی هستند؛ امّا در عُرف الاهی مقوله های معنوی، حقایق خارجی و عینی می باشند. در آن فرهنگ منشاء و مصدر و اصلِ همه ی خوبی ها و نیکی ها و زیبائی ها، وجود مبارک حبیب خدای متعال و ولیّ او می باشد. لذا بر آورده شدن نیازهای دنیوی و اُخروی، ظاهری و باطنی ، فردی و جمعی انسان در گرو شناختن ، یافتن ، و داشتن آن وجود مبارک است . دائر مدارِ دینِ الاهی و احکام و آدابِ آن و کتابِ خدای متعال و تاویل و مقصود از آن نیز همین امر است.
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
انفاس عیسی از لب لعلت لطیفهای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
هر پاره از دل من وز غصّه قصّهای
هر سطری از خصال تو وز رحمت آیتی
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی (حافظ)