در آستانه محرّم
شرحهای از شرح بینهایت
(١)
از امیرالمؤمنین ـ صلوات اﷲ علیه و آله ـ روایت شده است که ایشان فرمودند:
لکلِّ کتابٍ صَفوةً و صَفوةُ هذا الکتاب حروفُ التَهجي.
برای هر کتابی چکیده خالصی است و چکیده خالص این کتاب (قرآن مجید) حروف تهجّی (الفبا) است. (مجمع البیان ۱: ۱۱۲)
حروف تهجّی در هیچ زبانی از زبانهای انسانی معنی ندارد؛ و اصلاً در تعریف ادبی از آن در مقایسه با اسم و فعل، آن را به همین خصوصیت معنی میکنند. حال آنکه در کلام الهی، حروف هم معنی دارند. و اساس جهل غیر صاحب آن کلام به آن، به همین دلیل است: جایی که حروف کلام برای دیگران بیمعنی باشد، ترکیب آنها به طریق اولی بیمعنی خواهد بود و حدّاقلّ دلالت عرفی آن، مقصود اصلی و أوّّلی (تأویل) صاحب آن نخواهد بود.
بدین گونه است که:
"مٰا یَعْلَمُ تَأْویٖلَهُ إِلَّا اللّٰه و الرّٰاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ". (آل عمران: ۷)
مقصود اوّّل و اصلی از کلام خدای متعال را به جز خدای متعال و استواران در علم (الهی) نمیدانند.
و نیز:
"قُلْ کَفیٰ بِاللّهِ شَهیٖداً بَیْني وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ" (الرعد: ۳)
بگو میان من و شما، خدای متعال و آن که علم کتاب (قرآن) پیش اوست، برای شهادت کفایت میکند.
یعنی: علم به معنای آن کلام باید نزد صاحب آن کلام باشد و نیز نزد راسخ در علم آن کلام؛ کسی که آن معانی نزد او به ودیعت نهاده شده است. بدین گونه است که: قول و یا فعل آن "راسخ در علم" که "مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب " (الرعد: ۴۳) است بیان و بروز آن معانی است؛ که از کوزه همان برون تراود که در اوست.
و بدین گونه است که: ظهور "کهیعص" در کربلا، ظهور و بروز آن حقیقت الهی کافی هادی ولیّ عالم صادق الوعد توسّط سیّدالشّهدا میباشد ـ صلوات الله علیه و آله و اصحابه ـ :
"أَشْهَدُ لَقَدْ طَیَّبَ اللّهُ بِكَ التُّرابَ وَ أَوْضَحَ بِكَ الْکِتَاب."(المزار الشهید الاول: ۳۲، زیارت الحسین علیه السّلام)
گواهی میدهم که خدای متعال (آن) خاک را به سبب تو پاکیزه و کتاب (قرآن) را به وسیله تو درخشان و آشکار کرده است.
پس: یک پرده از معنی آیه شریفه تطهیر این است که آنان نه فقط طاهرند بلکه مطهِّرند؛ نه آنکه ناپاک نمیشوند بلکه باعث پاکی ناپاکی میشوند ـ صلوات ﷲ علیهم اجمعین ـ :
"طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِیهَا دُفِنْتُمْ. " (مصباح المتهجّد۲: ۷۲۳، زیارت الحسین علیه السّلام)
شما پاکانید که زمینی که شما در آن دفن شدهاید به واسطه شما پاک گشته است.
(٢)
از امیرالمؤمنین ـ صلوات الله علیه و آله ـ روایت شده که ایشان فرمودند:
"لکلِّ کِتابٍ صَفوةٌ و صَفوةُ هذَا الکِتاب حُروفُ التَهَجّي."(مجمع البیان۱: ۱۱۲)
برای هر کتابی چکیده خالصی است و چکیده خالص این کتاب (قرآن مجید) حروف تهجّی (الفبا) است.
یعنی: جان کلام قرآن در حروف مقطّعه آن است.
و ادباء گفتهاند:
زیادَةُ البَناءِ تَدُلُّ عَلیٰ زِیادَةِ المَعنیٰ.
فزونی حروف کلمهای دلالت بر فزونی معناى آن دارد.
پس: در میان حروف مقطّعه قرآن مجید؛ "کهیعص" و "حم عسق" حامل بیشترین معنا هستند. اوّلی کربلای سیّدالشّهداء است و دومی غیبت و ظهور صاحبالزّمان ـ صلوات الله علیهما و آلهما ـ ؛ اوّلی جلوه جمیل سیّدالشّهداء است و دومی جلوه جلیل صاحب الزّمان ـ صلوات الله علیهما و آلهما ـ ، جلوههایی که خدای متعال به آن دلالت کرده و سوگند میخورد و رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خدای متعال را به آنها سوگند میدهد: "اللّهمّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجویٰ ... اَسئَلُكَ .... بِحَقِّ .... کهیعص و حم عسق". (کافی۷: ۳۹۷، از ادعیه ماه مبارک)
جلوههایی که هر دو عالمگیرند؛ اوّلی دلها را سوزانده و دومی دلها را ربوده؛ اوّلی زهرای اطهر را به عزا نشانده، و دومی دل سوخته ایشان را به آرامش کشانده. گویا هر دو، دو روی یک سکهاند.
لذا هر طالب معرفتی از اوّلین و آخرین برای یافتن گم کرده فطری خود؛ برای یافتن حقیقت الهیّه در باطن خود، در غیبت آن جلوه جهانگیر دلربا، لاجرم دل سودایی خود را به کربلا برده و سعی در سپردن آن به سالار و سرور آن کرده است. این همه روضه ها و محرّم ها و مرثیهها و نوحهها حکایت از این شیدایی دارد. اللّهمّ فتقبلّ منّا.