نکته های علوی28

 

آن که به حضور احاطی حضرتش توجه می کند، فرصت را مغتنم می شمارد؛ به فرض وقتی بوی خوشی فضا را پر کرده باشد، آدم چه کار می کند؟ عمیقاً نفس می کشد که این بوی خوش را بیشتر ببلعد و در خودش فرو ببرد. حالا! سعی کنید حضور احاطی ایشان را با تنفس ببلعید و وجودتان را با این حقیقت عجین کنید؛ یعنی: "فقد استمسک بالعروة الوثقی" (بقره: 2۵۶ و لقمان: 22)؛ "عروةالوثقی" وجود مطهر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، و اما "تمسک":

"مِسک" همان معنای "مِشک" است که ما در فارسی می گوییم؛ یعنی: "عطر"، و "تمسک" یعنی: خود را عطر آگین کردن؛ به این ترتیب تمسک به عروةالوثقی یعنی: آدم سعی کند این حضور احاطی امیرالمؤمنین، این بوی خوش "عروةالوثقی" را به همه وجودش، به همه درونش فرو برود.

درواقع آدم با نفس کشیدن به این نحو، خودش را عطرآگین می کند، خودش را از وجود مبارک ایشان که محیط بر ما حضور دارند پر می کند و به این ترتیب خودش را با وجود مبارک ایشان عجین می کند.

اگر همین تنفس، همین توجه عمق پیدا کند، بعد با همه تن و با همه وجود آدم نفس بکشد به جایی می رسد که آدم احساس می کند محو وجود مبارک ایشان شده است؛ حتی به جایی می رسد که احساس می کند اصلاً تن ندارد! و تا آدم در ساحت مقدسه ولی الله محو نشود مالش مال نمی شود. آنجایی که آدم باید برسد و آن اتفاقی که باید بیفتد این است، در واقع به سادگی و با همین عمل می شود "علوی" شد‌.

شمشیر ایشان، ذوالفقار ایشان نه این که فقط دشمنان را به سرعت قلع و قمع می کند، شمشیر مهرشان هم همین طور است؛ "لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی" (کافی1۵: 2۶9 ، امالی صدوق: 200)، با دوستانش هم همین طور است. در هیچ موردی مثل ساحت مقدس امیرالمؤمنین منیت آدم -آن هم با محبت- مندک نمی شود، و به سرعت آدم را نمی پذیرند و آدم را بزرگ نمی کنند و او را با خود عجین نمی کنند.