خودمانی ها۳

 

از نتایج لطیف و دل نشین تربیت و تعالی الهی دین -که تخم آن را ملخ چنان خورده که معنای اون که سهله، حتّی اسمی هم از اون باقی نمونده-زندگی بی تکلّفه.

«تکلّف»؛ یعنی: تکلیف من درآوردی برای خود درست کردن؛ در حالی که مکلّف نیستی، برای خودت تکلیف تراشیدن؛ زحمت بی جا و بی حاصل برای خود درست کردن؛ کار بیهوده برای خود تراشیدن.

اصل در حسن و خیر و صدق و عدل و زیبایی، وجود مبارک حبیب علی الاطلاق خدای متعال حضرت خاتم الانبیاء؛ محمّد مصطفی صلّی الله علیه وآله است. وخدای متعال در گزارش از رفتار و کردار ایشان می فرمایند: «قل ... ما أنا من المتکلفین»: بگو من از کسانی که سختی بیهوده برای خود می سازند، نیستم؛(ص: 8۶).

آداب و سنن بی معنی؛ رعایت های بی دلیل؛ بایدها ‌و نبایدهای بی منطق؛ که بسیاری از آنها ناشی از ترس از خدای دروغینی به اسم مردمه: «مردم چی می گند؟!».

از خدا و ولیّ خدا نمی ترسند و حیا نمی کنند، ولی از توهّم کنایه کسانی که حتّی معلوم نیست چه کسانی هستند، می ترسند و زندگی را بر خودشان تلخ و سخت می کنند.

این فرمایش بیان حق مطلب است که فرموده اند: (دین) اسلام بر (پایه) عقل بنا شده: «قال کميل بن زياد: سألت أمير المؤمنين علیه السلام عن قواعد الإسلام ما هي؟ فقال: قواعد الإسلام سبعة، فأولها العقل»(تحف العقول: 19۶)؛ چرا که: دین حضرت خاتم که خاتم ادیان است، رفتار و کردار همان حضرت است که عقل کلّ، و وجود مبارکش کل عقل می باشد؛ واز کوزه همان برون تراود که در اوست.

و در این معرکه کم عقل تر و بدبخت تر کسی است که با امر و نهی و نصیحت و ملامت سعی در تحمیل تکلّف به دیگران دارد. نادان نمی داند که اصل عمل به تکلّف در مورد خود، به امر حقّ تعالی مردود است، وای بر تحمیل  کردن آن بر دیگران، ونیت خیر او در این ارشاد غلط اجباری توجیه زشتی عمل او نیست. 
 
اصلاً چرا باید دیگران مطابق  پسند ما رفتار کنند؛ مگر پسند ما همان پسند حقّ تعالی است؟! 
چرا دست از سر هم بر نمی داریم؟! شاید برای تشفّیِ خود بزرگ بینی خود، ویا التیام درد عقب ماندگی.

نکبت این تکلّف تحمیلی وقتی بیشتر احساس شده و آزار دهنده تر می شود که مجال باقیمانده از عمر را کم  بدانی، در حالی که کارهای ناتمامت زیاد هستند.