حكايت أَحسَنَ القِصَص در خلقت أَحسَنَ الخالِقِين 

 

حكايت أَحسَنَ القِصَص در خلقت أَحسَنَ الخالِقِين 

خبر اين است كه خداى متعال در «خلقت» قصد ظهور حبيب خود را داشته و خبر اين بود؛ پس: آن كه خبر آورده و آن كه خبر برده و آن كه خبردار شده، خبر اين بوده است.

كسانى كه خبر را بى پيرايه وكاستى فهميدند؛ همين را فهميدند و همّ اوّلشان را همين قرار دادند و البته «وَ قَليلُُ مِن عِبَادِىَ الشَّكُور»(سبا: ۱۳)

معتقدين از اهل علم و فضيلت، اگر كارى كردند و مطلبى نوشتند در اثبات آن وجود مبارك و اعتقاد به ايشان بود، نه لزوم وجوب زندگى كردن با ايشان و سمت و سوى آداب و اعمال را به سمت ظهور معظّم له قرار دادن.

و به همين دليل بود كه حال و هواى غالب بر بزرگانِ اهل معنا و معرفت كه حقيقتاً بزرگ هم بودند، تلاش براى تربيت وتكميل و تعالى وتقرّب خود؛ يعنى: خدمت به خودشان بود؛ نه خدمت به صاحب الزّمان عليه السّلام؛ تنها كسى را كه ديدم حقيقتاً همّ و غمش، نوكرى و غلامى صاحب الزّمان عليه السّلام بود، كسى بود كه حال و هوايش اين بود كه: ديگران پول او را مى خورند و خدمت خودشان را مى كنند و ما پول خودمان را مى خوريم وخدمت ايشان را مى كنيم -قَدَّسَ الله نَفسَهُ الزَّكيَّة وَ رَحمَة اللهِ عليه رَحمَةً واسِعَة.